یسنا دختر ناز مامان

دخملم جمعه ی هفته ای که گذشت بابا مهدی رفته بود بانه و برای شما یک روروئک خرید خیلی ناز میشی وقتی توش میشینی فدات بشم الاهی دوستت دارم عزززززززییییییززززم                 ...

دخترم جدیدا وقتی میریم حموم کلی گریه میکنی و دوست داری زودتر بیایم بیرون وقتی از حموم درمیایم کلی خوشحال میشی و با خیال راحت سر جات دراز میکشی که لباس تنت کنم بعدش هم که لباس پوشیدی شیر میخوری و تخت میگیری میخوابی الاهی مامانت فدات بشه                 ...

قربون اون لپ هات برن الاهی که اینقدر نازه قربون اون چشماتم برم که وقتی نگام میکنی غم دنیا از دلم میره ای جان دخترم اینو بدون که مامان به اندازه یک دنیا دوست داره و برات میمیره عشق من   ...

      ...

اینم عکسای فرنی خوردن دخمل نازم نوش جونت مامانی                 البته نا گفته نماند که کلی ذوق کرد و جیغ کشید از بس خوشش اومد       ...

این عکس اولین غذا خوردن مستقله دخملمه من حریره بادوم بلد نبود از خودم یه چیزی سرهم کردم درست کردم یسنا هم خیلی خوشش اومد.       ...

کمترین آرزوم  برای دختر گلم اینه:هرگز با چشمان مهربانت،نامهربانی روزگار را نبینی...     سخته خیلی سخت تنها مادرت میتونه بگه این سختی چقدره ...

دخترم این لباس ها رو بابا مهدی با سلیقه خودش برات خریده مخصوصا کفشت       ...

  دختر نازم این اولین غذای جامدی بود که خوردی البته کلش رو بهت ندادم فقط چند قاشق کوچیک تا با مزه اون اشنا بشی هنوز برات ظرف غذا نخریدم اگه خدا بخواد تو چند روز اینده میرم برات میخرم این غذا تشکیل شده از 1برش سیب پخته به همراه 1تکه نبات در آبی که میخواستم بپزم و کمی دارچین   ...