به بعد از ظهر عالی با دخترم...
سلام یسنا خانومی الان 2 روزی هست که عزیز جون واسه عمل اب مروارید چشمش رفته تهران و من و تو
روزها تا وقتی بابا بیاد خونه تنهاییم بابا جون هم که شب از سر کار بر میگرده امروز هوا خیلی خوب و بهاری
بود منم تصمیم گرفتم بعد از ظهر روروئکت رو ببرم تو حیاط تا با دخترم یکم خوش بگذرونیم حسااااااابی کیف
کردی و بهت خوش گذشت وقتی اومدیم تو خونه داشتم توی اشپزخانه کار میکردم که دیدم خودت لبه
اکواریوم رو گرفتی و بلند شدی و با کلی ذوق به ماهی ها نگاه میکنی وقتی ماهی ها توی آکواریوم تکون
میخوردن خیلی خوشت میومد بعد هم رفتی سراغ جوجو کوچولو های بیچارت که من اونا رو واسه حمام برات
خریده بودم ولی چون تو حمام خیلی گریه میکنی بیرون از اب باهاشون بازی میکنی اینقدر میزنیشون به
زمین یا به همدیگه تا صدای سوتشون در بیاد بعد سرشون داد میزنی و پشت سر هم هی میگی اه اه اه.....
اینم عکس های امروز
الاهی مامان قربون اون دندونات
قربون پاهات عزیزم
شیطون من بخورمت
مامان فدای نگاهت بشم