الاهی که مامان فدات بشم جدیدا یه کار خطر ناک یاد گرفتی تا چشم من و دور میبینی و صدایی ازت در نمیاد میبینم داری از شومینه بالا میری خیلی میترسم خدایی نکرده بیفتی ولی چیکار باید بکنم چند وقتیه بی نهایت شیطون شدی فدای چشمای قشنگت بشه مامان ...
دختر گلم گلم چند روزی میشد که این سنجاقک قشنگ که اندازش حدودا به اندازه کف دست بود مهمون خونه ما شده بود سه روز روی درخت گردو از این شاخه به اون شاخه رفت و بعدش هم رفت البته من یکم این پست رو دیر گذاشتم اخه عکسش دیر به دستم رسید ...
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین : با خودم می گفتم زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رو...
سلاااااااااام سلاااااااااام خبر دار دخملک مامان هم زمان دندون 3 و4 رو در آورده اما فعلا دندون 3 بیشتر خود نمایی میکنه اگه خدا بخواد تا چند روز اینده دندون 4 هم کامل دیده میشه ...